- توضیحات
-
زیر مجموعه: فرمایشات آیتالله بهجت قدسسره
-
دسته: قرآن و عترت
-
بازدید: 5087
آيت الله شربيانى از علماى بزرگ بودند. يك روزى در هواى سرد فقيرى دنبال ايشان راه مى افتد و تقاضاى كمك مى كند و مى گويد:
اگر كمك نكنى ، مى ميرم ، ولى آقا توجهى به ايشان نمى كند و او تا پشت در منزل آيت الله مى آيد و آقا بدون توجه وارد خانه مى شود و در را مى بندد و فقير پشت در اصرار مى كند كمكم كنيد.
چون آقا توجه نمى كند اهل بيت آقا هم چيزى نمى گويند. صبح كه بيرون مى آيند مى بينند مرده است .
آقا دستور مى دهد بروند غسل بدهند.
وقتى لباسش را بيرون مى آورند، مى بينند يك كيسه ليره همراهش بوده است .
ما قرآن و عترت همراهمان هست ، ولى مى گوييم آقا چيزى بگو كه حالم خوب بشود، دارم مى ميرم !
* دریافت فایل تصویری این متن در دو سایز متفاوت:

