- توضیحات
-
دسته: مصاحبههای اولین سالگرد
-
تاریخ ایجاد در پنج شنبه, 26 آبان 1390 11:18
-
منتشر شده در پنج شنبه, 26 آبان 1390 11:18
-
نوشته شده توسط مدیریت سایت
-
بازدید: 5749
بسمهتعالی
روایتی از کتاب احتجاج در کتاب وسائلالشیعه از قول وجود مقدس امام عسکری علیهالسلام نقل شده است ـ این روایت را در تفسیر وجود مقدس امام عسکری هم مییابیم ـ که میفرماید: «فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِينِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوه»[1] قبل و بعد از این قسمت روایت هم مطالبی نقل شده که در جای خود باید به آن بپردازیم، اما این قسمت از روایت بسیار قابل توجه است؛ برای اینکه مشخص کننده شرایط مرجع تقلید است و بزرگان مراجع تقلید شیعه باید دارای این شرائط باشند:
«صائناً لنفسه»؛ نفس خودشان را حفظ کنند از اینکه بیراهه بروند، از اینکه بازیگر باشند؛
«حافظاً لدینه»؛ دین خودشان را حفظ کنند، دین خدا را هم حفظ کنند؛
«مخالفاً لهواه»؛ بر هوای نفس خودشان غالب باشند؛
«مطیعاً لأمر مولاه»؛ و نسبت به مولای حقیقی ـ که ذات مقدس حق است ـ و موالیای که خدای متعال برای مردم و آنها تعیین کرده است ـ یعنی وجود مقدس پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، امیرالمؤمنین، حضرت زهرا و ائمه اطهار علیهمالسلام ـ مطیع باشند.
وقتی این شرایط جمع شد، فرمودند: «فللعوام أن یقلدوه»؛ آن وقت مردم جایز است، از چنین شخصی تقلید کنند. مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت شخصیت عظیمالشأنی است که پرداختن به زوایای علمی و فکری و اخلاقی و زندگی شخصی و اجتماعی ایشان برای مثل بندهای قابل درک نیست؛ یعنی بنده نمیتوانم نسبت به ایشان مطلبی را عرض بکنم و توانش را ندارم، چون سنخیتی با ایشان ندارم. اما تا آن مقداری که گاهی با ایشان مأنوس بودم و محضرشان شرفیاب میشدم به مقداری که خودم یافتم ممکن است خدمتتان عرایضی داشته باشم.
مرحوم آیتاللهالعظمی آقای بهجت اساتید بسیار عظیمی داشتند و بزرگترین اساتید حوزههای علمیه در قم و نجف را درک کردند؛ مرحوم آیتاللهالعظمی سید ابوالحسن اصفهانی، آیتاللهالعظمی نائینی، بیشتر از همه مرحوم آیتاللهالعظمی شیخ محمدحسین اصفهانی کمپانی که خیلی هم در ایشان تأثیرگذار بود، مرحوم آیتاللهالعظمی آقاضیاء عراقی، و در اخلاق و عرفان شاگرد مرحوم آیتالله قاضی طباطبایی بودند.
شاید ایشان دیگر درسهایش به تمام معنا، تمام شده بود که به ایران آمدند و بعد به قم و چون نتوانستند دیگر عتبات مشرف بشوند، قم ماندند و در قم هم که ماندند باز درس را ترک نکردند با اینکه علیالقاعده دیگر نیازی نداشتند. هم درس مرحوم آیتاللهالعظمی آقای حجت تشریف بردند که در آن زمان درس بسیار مهمی بوده و هم درس مرحوم آیتاللهالعظمی آقای بروجردی که فقیه بسیار عظیمالشأنی بودند.
آنچه بیشتر از همه شخصیت ایشان را شکل میدهد فقاهت مرحوم آیتاللهالعظمی آقای بهجت بود و همان فقاهت ایشان باعث این عرفان و زهد ایشان هم بوده؛ یعنی منشأ زهد و عرفان ایشان همان فقاهتشان بود. اگر کسی واقعاً فقیه باشد و آشنای به فقه محمد و آل محمد صلواتاللهوسلامهعلیهماجمعین باشد همینطور خواهد شد یعنی هم عارف خواهد بود و هم زاهد.
عارفی کامل و زاهدی بیادعا و فقیهی جامع بود، همیشه سعی میکرد آنچه که دارد به رخ دیگران نکشد؛ نه فقاهتش را به رخ دیگران میکشید، نه زهدش را و نه عرفانش را و نه سایر مقاماتشان را. واقعاً بیادعا بود و در اثر همین بیادعایی گرچه عمر نسبتاً طولانی داشتند و با برکت، اما غیر از بعضی از خواص، با ایشان آشنا نبودند و ایشان را آنطوری که بایدوشاید نمیشناختند و نسبت به ایشان بیاطلاع بودند، از نظر مقامات علمی که باید به کتابهای ایشان مراجعه کرد. دو کتابی که از ایشان دیدم چاپ شده، یکی اصول است، یکی هم فقه است. در اصولشان بسیار دقت نظر و تعمق دیده میشود که فهمش نیاز به مطالعه زیاد دارد و نوعاً کسانی که آگاه به مسائل اصولی یا فقهی هستند نمیتوانند با یک بار یا دو بار یا سه بار مطالعه کردن کتابهای ایشان به کتب ایشان و مطالب ایشان واقف بشوند، باید بیشتر مطالعه کنند دقت بیشتری لازم دارد، خصوصاً که ایشان اشکالاتی که به کلام دیگران دارند همه را با کنایه و اشارات بیان میکنند و تا کسی واقف به همه مطالب فقها یا اصولیین گذشته نباشد نمیتواند واقف به مطالب ایشان بشود. بنابراین باید آخرین نظریات اصولی را انسان آگاه باشد و همه مطالب اصول در دستش باشد تا وقتی به کتاب ایشان مراجعه میکند بتواند خوب از کتاب ایشان استفاده کند، یا در مسائل فقهی همینطور در کتب فقهیشان مثلاً تا انسان کاملاً واقف به کتاب جواهرالکلام و آخرین نظریات فقهی نباشد، نمیتواند از کتاب فقهی ایشان استفاده کند.
سبک فقهی ایشان سبک جواهرالکلام است و اصلاً مثل مرحوم صاحب جواهر بحث میکنند و از بحث خارج میشوند و در موارد متعدده آن تعمقی که باید داشته باشد بهکار میبندند. متأسفانه چون حوزه علمیه از نظر دقت علمی در آن سطح عالی قرار نداشته و ندارد نتوانسته از مطالب ایشان کاملاً استفاده کند که امیدواریم انشاءالله در آینده حوزه بتواند به آن مراحل برسد که بتواند در این ستطح علمی قرار بگیرد و مطالب ایشان هم مطرح بشود.
سبک نگارش ایشان اصلاً یک سبک خاصی است؛ بسیار موجز، با اختصار، دقیق و پرمعنا؛ لذا رسیدن به مطالبی که در این کتابها نگاشته شده است، سخت است. البته مجموعه بسیار گرانبهایی است و امیدواریم که انشاءالله همه دورههای اصولی و فقهی ایشان طبع شود.
این از جهت علمی؛ آنچه هم که از جهت دستورالعمل که همه مشمول از آیات و روایات و ادعیه مأثوره و دستورالعملهای دینی است آنها همه سازنده است که انشاءالله امیدواریم که بهنحو مطلوبی در دست مردم قرار بگیرد.
عارفی بودند بسیار بیادعا و فقیهی بسیار دقیق، از نظر روحی بسیار بلندنظر بودند و اگر در موردی احساس میکردند که باید کمک کنند یا مثلاً اجازه صرف وجوه بدهند نسبت به مرکزی، مؤسسهای، مرکز علمی تا به ثمر برسد کمال همکاری را مینمودند و هیچگونه دریغ نداشتند.
نسبت به درس خواندن طلاب و ملاّ شدن طلبهها اهتمام داشتند و حساسیت، چون ما خودمان هم حوزه داریم هر وقت که خدمتشان شرفیاب میشدیم، ایشان این مطلب را تأکید داشتند که اولاً، ادبیات را طلبهها بسیار دقیق و خوب بخوانند و همچنین کتابهای دیگر، ثانیاً، کسانی که در مرحله بالاتر قرار دارند و کتابهای بالاتر را میخوانند برای کسانی که در مرحله پایینتر قرار دارند درس بگویند که با این درس گفتنشان ملاّ بشوند و بتوانند از آنچه که خواندهاند بهره بیشتری ببرند.
نکتهای که به نظر من در زندگی ایشان بسیار مهم است، ارتباط عمومی مردم با ایشان بوده با اینکه از نظر ظاهری مردم با ایشان مرتبط نبودند، ولی نوعاً در دل مردم جا داشت و همه نسبت به او علاقه دارند. به نظر من این علاقه، علاقه الهی است که برخاسته از آن ایمان خالصی بود که به خدای متعال داشتند و عمل صالحشان، که در قرآن کریم میفرماید: «انَّ الَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّا»؛[2] کسانی که ایمان دارند و عمل صالح انجام میدهند خدای متعال محبت فراوانی از آنها در دل مردم قرار میدهد؛ و این کاملاً در مورد ایشان مشهود است. در اقصی نقاط عالم ما میبینیم که مردم از ایشان دم میزنند و به ایشان علاقه دارند و یک ارتباط معنوی با ایشان دارند و این نیست، مگر همان علاقه و محبت باطنی که خالق در دل آنها نسبت به یک شخص مؤمن صالح و عبد صالح الهی ایجاد کرده است.
نوع افرادی هم که با ایشان مرتبطند و مرتبط بودند و علاقه دارند از ایشان یک خدمت و محبتی دیدند؛ یعنی اینطور نبود که فقط مردم علاقه داشته باشند و ایشان کاری نکرده باشد. به نظر من ایشان هم برای آنها یا دعا میکرده، نامههایی که مینوشتند گرفتاریهایی که مطرح میکردند یا با ایشان ملاقات میکردند یا به مسجد میآمدند یا بین راه با ایشان ملاقات میکردند و ایشان همان نگاهی که با چشمان نافذش میکرد و دعایی که به درگاه الهی مینمود و از درگاه ذات مقدس حق رفع مشکلات این مردمی که به او مراجعه کرده بودند را درخواست مینمود و دعایشان هم مستجاب بود مشکلاتشان رفع میشد و مردم نوعاً از ایشان خدمت میدیدند؛ یعنی مشکلشان رفع میشد، میتوانید این را از مردم بپرسید.
یکی از مسائل دیگر در مورد ایشان این است که ایشان از بعضی از امور غیبیه خبر میداد، این هم یک امر طبیعی است، چون به این مسئله خواهم پرداخت که ایشان زندگیاش به چه میگذشت و در این مدت نود و خوردهای سالی که عمر کردند به چه اموری مشغول بودند، صبح و ظهر و شبشان به چه میگذشت [که نتیجهاش همان کرامات است].
قهراً کسی که زندگیاش به عبادت خدا بگذرد و دائمالذکر باشد و یا به مطالعه ـ و آن هم مطالعه در فقه اهلبیت علیهمالسلام بگذرد، به تدریس و نوشتن فقه و معارف الهیه بگذرد، مشغول به زیارت عاشورا باشد، مداومت داشته باشد بر حدیث کسا و زیارت عاشورا و نوافل و نماز اول وقت و عبادات و سجدههای طولانی این آگاه بودن از بعضی از مسائل یک امر طبیعی است، نه غیر طبیعی. آیات شریفه قرآن هم باز به این مطلب اشعار دارد، میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا إن تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً»،[3] در آیه دیگری میفرماید: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»،[4] در آیه دیگری میفرماید: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً»،[5] در آیه دیگری میفرماید: « إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِين»،[6] اگر انسان واقعاً تقوای الهی داشته باشد، حقایق بر زبانش جاری میشود و نسبت به حقایق دید و آگاهی پیدا میکند این مسلم است و آنچه که مهم است این است که ما باید خودمان را به این مراحل برسانیم. این بزرگمرد با ریاضتها و اعمالی که انجام میداد، خودش را به این مراحل رسانده بود.
البته من تعبیرم در مورد ایشان از ریاضت، ریاضتهای باطل نیست، همان ریاضتهای شرعی است که ائمه اطهار علیهمالسلام دستور دادند، مثل مرحوم سیدبنطاووس در اقبال آنها را بیان میکند که خود ایشان نسبت به اقبال سیدبنطاووس بسیار نظر داشت.
حافظ دینش بود؛ «حافظاً لدینه وصائناً لنفسه». بازیگر نبود و بازی هم نمیخورد، کسی را هم بازی نمیداد، اهل بازی هم نبود و این خیلی مهم است که انسان در هر مرحلهای حواسش باشد که با دین خدا بازی نکند. مواظب بود که مبادا لحظهای از صراط مستقیم منحرف بشود. یادم هست که در مشهد در بین سالهای 66ـ65 که هنوز آثار جنگ در ایران بود. من آن وقت خیلی ارتباط با ایشان نداشتم، سنّم هم بالا نبود، بیستوچهار پنج سالم بود و گاهی فقط در نماز ایشان شرکت کرده بودم، ولی با آقازادههای محترمشان آشنا بودم. در حرم مطهر به آقا شیخ علی آقا برخوردم، وقتی مطلع شدم که آقا به مشهد مشرف شدند، عرض کردم که آقا کجا تشریف دارند که من هم خدمتشان برسم. ایشان گفتند که جای مناسبی نیست که بتوانید بیایید. گفتم یعنی مثلاً خانهای نیست که من خدمتشان برسم؟ گفت: چرا، در خیابان طبرسی یک جایی، اتاقی اجاره کردهاند، جای مناسبی نیست، هم مادرم، هم خود ایشان اذیت میشوند. حاضر هم نیستند جای دیگر بروند. من خیلی ناراحت شدم با همان حالت به ایشان عرض کردم: به ایشان عرض کنید که اجازه میدهند من یک خانهای برای ایشان تهیه کنم؟ همینطور بدون اینکه اصلاً خانهای هم در نظر داشته باشم، چون واقعاً ناراحت شدم از این مسئلهای که ایشان گفت. زمستان سختی هم بود، زمان جنگ بود و گاز و حتی نفت هم نبود. ایشان گفتند: میپرسم، فردا در حرم به شما میگویم. رفتند سؤال کردند و فردا که تشریف آوردند، فرمودند: وقتی من به آقا عرض کردم فرمودند مانعی ندارد. رنگ من پرید همانجا متوسل شدم به حضرت رضا علیهالسلام عرض کردم آقا من آبرویم نرود، عنایتی بفرمایید که ما خدمتی کنیم. آقای محترمی در مشهد بود که تازه خانهای خریده بود، من به ایشان زنگ زدم که آقا شما اجازه میدهید که حضرت آیتالله بهجت را به آنجا بیاورم. گفت: من که ایشان را نمیشناسم اگر شما میشناسید و آدم خوبی است مانعی ندارد، عرض کردم که ایشان از شهرت گریزان است. بعد رفتم کلید را گرفتم و دادم به آقازادهشان و ایشان تشریف بردند. بنا شد که من بعداً یک روز بروم خدمت آقا بعدازظهر روزی اجازه دادند من به محضرشان مشرف بشوم. وقتی رفتم آنجا فقط یک کرسی کوچکی در اتاق بود و اتاق گرمشان فقط همان بود، بنده یک ساعت خدمتشان نشستم.
ایشان مفصل مطالبی عنایت فرمودند. از جمله مطالبی که به مناسبت اینکه من خوانساری بودم فرمودند: این بود که مرحوم آقای خوانساری، یعنی آیتاللهالعظمی آقا سید احمد خوانساری، کسی بود که از اول عمرش تا آخر عمرش روی یک خط مستقیم حرکت کرد و لحظهای انحراف نداشت. بعد فرمودند: من از بعضیها در حیاتشان کرامت دیدم، از بعضیها در مماتشان کرامت دیدم. از مرحوم آیتالله آقا شیخ موسی خوانساری که از اعاظم نجف بودند هم در حیات کرامت دیدم، هم در ممات، ولی از مرحوم آیتالله آقا سید احمد خوانساری که در همین [حرم حضرت معصومه سلاماللهعلیها، مسجد] بالاسر قم دفنند از قبرشان کرامت دیدم.
وقتی من خداحافظی کردم و آمدم بیرون دیدم که علاوه بر کفش مردانه، یک کفش زنانه که کفش بسیار سادهای بود ـ یعنی گالش ـ آنجا بود که بعد من متوجه شدم خانم ایشان هم در اتاق بودند، ولی چون من مزاحم بودم، ایشان رفته بودند در راهپله نشسته بودند در آن سرمای سخت مشهد در وسط زمستان؛ چون جایی نبود که ایشان بروند و من خیلی هم خجالت کشیدم که چرا اینطوری ایجاد مزاحمت کردم. آیتاللهالعظمی بهجت که همان زمان از اعاظم فقها بودند این زندگیاش بوده و به همین صورت هم ادامه داشت تا آخر، تا آخرین لحظه مرجعیتشان هم همین زهد و بیاعتنایی در زندگیشان وجود داشت و جالب این است که تمام اهل خانه هم به همین حالت عادت کرده بودند و عادت دارند؛ یعنی خانواده محترمشان آقازادهها به همین صورت عادت دارند. غیر این برایشان غیر طبیعی است، خانهای هم که در این قم داشتند سالها در این خانه زندگی میکردند، خانه فرسودهای بود که به هیچ عنوان قابل تعمیر هم دیگر نبود.
ایشان بینهایت زاهد بودند و همیشه مواظب بودند که واقعاً دینشان محفوظ بماند و از فرمان مولای خودش وجود مقدس حضرت بقیةاللهالاعظم عجلاللهتعالیفرجهالشریف غافل نباشد و سرپیچی نداشته باشد، لحظهای از آن مقام و آن جایگاه غافل نباشد. چشمش همیشه به صاحبش بود، میفرمودند: «عین الله الناظرة و اذنه الواعیة»[7] و با جانش میگفت که وجود مقدس حضرت «بقیةالله عین الله الناظرة» است و حتی این تعبیر را داشتند که قبل از اینکه ما بخواهیم خودمان را ببینیم یا چیزی را ببینیم، وجود مقدس حضرت بقیةالله میبیند، عین الله الناظره است اذن الله الواعیه است، واقعاً به این مطلب اعتقاد داشت که قبل از اینکه بخواهد خود ایشان چیزی را بشنود، حضرت میشنود، قبل از اینکه ایشان بخواهد چیزی را ببیند حضرت میبیند، این خیلی مقام است، اینها را ما بیانش میکنیم، اما آیا باور هم داریم؟
با اینکه معمولاً هرچه انسان سنش بالاتر میرود، خصوصاً اگر عالم و شخصیت ارزشمندی باشد بیشتر مشهور میشود اما ایشان سعی داشت که هرچه سنّش بالاتر میرود، شهرتش کمتر شود. در جلسات ختم که شرکت میفرمودند یک کناری قرار میگرفتند که خیلی معلوم نشود که ایشان وارد شدند. گاهی وقتها مردم اصلاً متوجه نمیشدند که آقا تشریف آوردند در مجلس نشستند، وقتی میرفتند میفهمیدند که ایشان هم در مجلس بودند. از نظر وضع ظاهری و لباس هم همین حالت را داشتند، سعی میکردند که خیلی قیافه مشخصی نداشته باشند، ممتاز از دیگران نباشند، اینها درسهای مهمی است. حتی در درس هم سعی میکردند که خیلی درسشان شلوغ نشود که مشهور بشوند و شاید گاهی در درس سکوتهای ممتدی میکردند که بعضی از طلبهها فکر میکردند ایشان مثلاً مطلب دستش نیست، مطالعه نکرده یا خداینکرده مشکلی دارد، ولی آنهایی که اهلش بودند، بیشتر جذب میشدند.
به یاد دارم شخصیت عظیمی بنا بود که در نجف اشرف امور شهریه ایشان را انجام بدهد و از طرف ایشان شهریه بدهد. فرمودند: اولاً آن آقای محترم باید با طیب خاطر و با رضایت کامل این کار را انجام بدهد، نکند که مأخوذ به حیا شده باشد یا مثلاً اجباراً بهخاطر احترام بپذیرد، ثانیاً حالا که میخواهند، پس شرطش این است که به نام اهل علمی از قم بدهند. این آقای محترم گفت: این امکان ندارد این برای من مورد اتهام است و من مورد اتهام واقع میشوم. ممکن است بگویند که این پول را از بعضی از مراکز خارجی میآورد و برای من مشکل میشود. خلاصه آیتالله بهجت بالاکراه پذیرفتند که اسم ایشان برده شود، ولی باز هم میفرمودند که پس «عظمی» نوشته نشود.
همچنین در کتابهایش نوشتند: «العبد محمدتقی البهجة».
در مسئله مرجعیت هم که مورد مراجعه مردم واقع میشدند و قهراً یک مقدار شهرت پیدا میکردند. ایشان سعی کردند که به مقدار ضرورت اکتفا کنند به مقدار اضطرار و ضرورت، و بیش از مقدار ضرورت و اضطرار به هیچ عنوان راضی نبودند.
یک روز مشهد وقتی میخواستم به محضر ایشان شرفیاب شوم حجتالاسلام و المسلمین آقا شیخ علی قبل از اینکه محضر آقا شرفیاب شوم فرمودند: امروز آقا فرمودند: «علی آقا تو هر کسی میخواهی باشی باش، تو میخواهی حجتالاسلام باشی باش، مانعی ندارد. میخواهی آیتالله باشی باش، مانعی ندارد. میخواهی آیتاللهالعظمی باشی، باش، میخواهی مرجع تقلید باشی باش، اعلم فقها هم باشی هیچ مانعی ندارد. ولی من راضی نیستم هیچ قدمی برای مرجعیت من برداری».
فرموده بود من راضی نیستم که با تبلیغ مرجعیت من خدای نکرده به دیگران لطمهای وارد شود. این خیلی مهم است که شخص در یک جایگاه رفیع قرار بگیرد، اما حواسش باشد که مبادا خدای نکرده به دیگران لطمهای وارد بشود. البته من اینجا باید این را استدراک کنم که اکثر بزرگان و فقهای عظیم و عظیمالشأن ما که امروز هم حضور دارند هم همین حالت را دارند. مراجع معظم دیگر تقلید که در نجف و قم هستند و محضرشان شرفیاب میشدم و میشوم آنها هم همه منزّهاند. یک وقت این ارتکاز نشود که خدای نکرده دیگران اینگونه نیستند. اساساً هر کس که فقیه باشد، فقه او و فقاهت او، او را به تقوا و زهد میکشاند، این مسئله هست البته مراتبی دارد.
ایشان واقعاً بیهوا بود و بهشدت مواظب بود که مبادا آنچه را که دلش میخواهد مرتکب شود. نسبت به حفظ دین و حفظ شعائر دینی بسیار اهتمام داشت؛ بارها و بارها که خدمت ایشان شرفیاب شدیم، ذکر ایشان و فریاد ایشان در مورد مسائل ولایت بود، مظلومیت امیرالمؤمنین و اهلبیت علیهمالسلام، مظلومیت حضرت زهرا سلاماللهعلیها، حقانیت مذهب حقّه اثنیعشری، نسبت به مکاتب انحرافی کاملاً بصیر و آگاه بود و مرتب در مطالبی که میفرمودند تذکراتی میدادند و در مطالبی که داشتند هم همیشه جواب شبهات را میفرمودند که اگر مطالب ایشان جمعآوری شود، مجموعهای بهعنوان پاسخ به شبهات جمعآوری میشود. بنابراین در مورد حفظ دین و مذهب تشیّع بسیار کوشا بودند.
سبک عملی ایشان علاوه بر اشتغال به درس و بحث، اشتغال به دعا، زیارت و قرآن و ادعیه مأثوره بود و بارها روی این مسئله تأکید داشتند. یک مرتبه خدمت ایشان شرفیاب شدم، فرمودند که این مفاتیحالجنان کتاب بسیار مهمی است چرا طلبهها بهخصوص فقط یک وقتهای خاصی این کتاب را مطالعه میکنند و میخوانند؟! چرا مثلاً زیارت مطلقه امیرالمؤمنین را فقط در نجف میخوانند، وقتی مشرّف شدند؟! عرض کردم خوب این زیارتها بعضیهایشان مثلاً مال یوم غدیر است مال یوم مولود است باید آن وقت خوانده بشود. فرمودند: خیلی خوب وقتهای دیگر بخوانند اینها، هر روز ممکن است بخوانند، ولی به نیت رجا بخوانند؛ چون آن اثراتی که در این زیارت هست، به همان صورت که در مورد خودش روی افراد تأثیر میگذارد، در غیر موقع خودش هم که خوانده شود به نیت رجا، همان تأثیر را دارد؛ چون این دعاها و زیارتها پُر است از معارف الهی. بهعنوان دستورالعمل زندگی زیاد تأکید داشتند که طلبه خودش اینطور باشد که مفاتیح را از اول تا آخر بخواند و دقت کند و مطالعه کند و با همینها مأنوس شود، ولو در غیر زمان آن دعا یا آن زیارت؛ و با نیت رجاء.
یک شبی آقازاده محترم ایشان در همین قم به من فرمودند که برویم دیدن یک عالم بزرگ. رفتیم منزل حضرت آیتالله آقا سید محمد رجائی از اعاظم قم که شخصیت بسیار ارزندهای هستند، دامتبرکاتهالعالیه. وقتی خدمت ایشان رفتیم ایشان گفتند: من یازده سالم بود ـ حساب کردیم آن وقتی که ایشان فرمودند، حدود هفتاد سال پیش میشود ـ در نجف با پدرم آمدم روضه پدر شما، روضه داشتند. میدانستم که حضرت آقا مداومت دارند بر زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلامش و نمیدانم تا چه زمانی این ادامه داشته است». علی آقا همانجا فرمودند: اتفاقاً این زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام تا حالا ادامه دارد.
خوب خیلی عجیب است یک شخصیت بزرگ علمی که تألیفات فقهی و اصولی و دیگر تألیفات دارند، با سه وقت نمازشان، با محافظت بر خواندن نوافلشان و دائمالذکر بودنشان و با آن سجدههای طولانی که صبح و شب داشتند و با آن درس و بحثی که داشتند و وقتی که از ایشان میگرفت و با آن سن بالای و کهولت سنی که داشتند، باز هم ایشان ملتزم به زیارت عاشورا بودند. حتی شیخ علی آقا فرمودند که این اواخر مخصوصاً باز ملتزم بودند به حدیث کسا و هر شب حدیث کسا را میخواندند.
اگر بخواهیم در یک کلمه روش عملی حضرت آیتاللهالعظمی بهجت اعلیاللهمقامهالشریف را بیان کنیم به نظر بنده همین روش ادعیه و زیارات و تعبد به دعاهای مأثوره و آنچه که اقبال سیدبنطاووس مطرح میکند، ایشان نظرش این بود. باز برمیگردم به همان مطلب قبلی خودم که اگر کسی زندگیاش اینگونه باشد که عمرش به نماز شب بگذرد، به قرائت زیارت عاشورا بگذرد، به قرائت حدیث کسا بگذرد، ذکر الهی از لب و قلبش جدا نشود، با اینکه با مردم حرف میزد اما توجه به خالق هم داشت؛ این واقعاً عجیب بود. و یا عمرش به معارف الهی بگذرد، که باز آقا شیخ علی آقا میفرمود که خود ایشان فرموده بودند: من این مقدار که به عبادت مشغولم به درسهایم هم میرسم و علتش این است که وقتی به عبادت مشغول میشوم وقت کمتری برای مطالعه درسهایم لازم دارم، اما اگر مشغول عبادت نباشم، وقت بیشتری برای مطالعه لازم دارم.
در آیه شریفه هم میفرماید: « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»؛[8] ای کسانی که ایمان آوردید اگر تقوای الهی داشته باشید رعایت حق خدا را در زندگی بکنید آن وقت خدای متعال به شما مَیز بین حق و باطل عطا میکند؛ قوه تشخیص بین حق و باطل به شما میدهد.
خود ما هم همینطوری هستیم، اگر روزی قرآن بخوانیم وقت کمتری برای مطالعه لازم داریم، درحالیکه اگر آن روز را قرآن نخوانیم باید وقت بیشتری برای مطالعه بگذاریم؛ حالا اگر قرآن باشد، ادعیه باشد، زیارات باشد، زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام باشد، نماز شب باشد، نوافل باشد، نماز اول وقت باشد، اذکار و اوراد باشد، سجدههای طولانی باشد، بقیهاش هم که وقتهای آزاد دارند یا به نوشتن است آن هم نوشتن فقه آل محمد صلواتاللهعلیهماجمعین، یا به مطالعه کردن کتب فقهی است که اهتمام زیادی به این داشتند. یاد دارم، جناب حجتالاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ عباس کاشفالغطا ـ که از خاندان محترم کاشفالغطا است ـ خدمت ایشان بود. به او فرمودند: که شما آنچه از تألیفات خاندان کاشفالغطا است برای من بیاورید. این آقا میگفت اینها کتابهای خطی است که ما نسخه عکسی گرفتیم. فرمود همان نسخه عکسی را برای من بیاورید تا من مطالعه کنم و آوردند برایشان و ایشان مطالعه می فرمودند با اینکه خوب اینها به خط این اعاظم نوشته شده و بعضی از اینها هنوز پاکنویس نشده و نسخه عکسی است؛ چاپ نشده و تحقیق نشده بود. ایشان اینقدر اهتمام داشت که حتی مشتاق بود که تمام تألیفات آل کاشفالغطا را ببیند؛ چون آل فقاهتند، و دوست داشتند از نظرات آنها مطلع باشند.
یک امر فطری در نهاد مردم هست و آن اینکه مردم فطرتاً طالب خوبیها، پاکیها و سلامتها هستند؛ مردم پاکی را دوست دارند، تقوا را دوست دارند، زهد را دوست دارند، فطرتاً اینها به این امور علاقمندند «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»،[9] قرآن میفرماید که اصلاً خدای متعال در نهاد انسان این مسئله را قرار داده که بین پاکی و ناپاکی، بین خوبی و بدی تمییز میدهد، و همیشه طالب خوبی است و از بدیها هم گریزان است، اصلاً از شقاوت و از بدی و بدبختی گریزان است.
آیتاللهالعظمی بهجت اسوه خوبی برای مردم بود؛ [مردم باید] عبادت ایشان را، تدریس و بحث و درسشان را، صحبتهایشان را، روش زندگیشان را، برای خودشان الگو قرار بدهند. البته ایشان تمام اینها را از تعلیمات اهلبیت علیهمالسلام گرفته بود و لحظهای غفلت نداشت، بینهایت ایشان معتقد به اهلبیت علیهمالسلام بود. لذا یکی از کارهای بسیار مهم ایشان این بود که هر روز صبح حرم مطهر حضرت معصومه سلاماللهعلیها مشرّف میشد. حضرت معصومه سلاماللهعلیها امامزاده است امام نیست، اما ایشان همانطوری که به درسش و به عبادتش مقید بود، به رفتن حرم مقید بود و هر روز بدون استثنا به حرم مشرف میشد. در تابستان هم که مشهد مشرف بودند مقید بودند هر روز حرم حضرت رضا علیهالسلام مشرف شوند. از آقازاده محترمشان پرسیدم، ایشان آنجا چه میخواندند؟ ایشان گفتند من زیارت جامعه کبیره را حفظم و حفظ کردن زیارت جامعه کبیره برای من یک امر اختیاری نبود که مثلاً بنشینم زیارت جامعه کبیره را حفظ کنم، نه چون پشت سر ایشان به حرم میرفتم و ایشان زیارت جامعه کبیره را میخواندند، من از خواندن ایشان، زیارت جامعه کبیره را حفظ شدم. یعنی در حرم حضرت معصومه سلاماللهعلیها فقط به زیارت حضرت معصومه سلاماللهعلیها اکتفا نمیکرد، زیارتهای دیگر هم میخواندند زیارت جامعه کبیره میخواندند، امینالله میخواندند، زیارت عاشورا را هم مداومت داشتند. خوب اینها پاکی میآورد، صفا میآورد نورانیت میآورد برای انسان؛ مردم هم طالب همین هستند.
هم در عبادت بسیار کوشا بودند و هم در فقاهت و هم در امور عملی، بنده نسبت به ایشان نمیتوانم حرفی بزنم عاش سعیداً ومات سعیداً، انشاءالله که با وجود مقدس پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله محشور باشند و از خدا بخواهد که ما هم مورد عنایت خود ذات مقدس حق و به اذن الله مورد عنایت اهلبیت علیهمالسلام باشیم. والسلام علیکم ورحمةالله وبرکاته.
[1]. تفسیر امام حسن عسکری، ص300.
[7]. ر.ک: بحارالانوار، ج97، ص305.