اذا مات العالم الفقیه ثلم فی الاسلام ثلمة لایسدها شیء
وقتی عالمی فقیه، وفات مي كند، در اسلام رخنه و حفره ای ایجاد می شود كه هیچ چیزی نمی تواند جای آن را پر کند.
خبر رفتنش مات و مبهوتمان کرد.
نمیدانستیم چه باید بکنیم آیا باید به یکدیگر تسلیت بگوییم؟ تسلیت چه چیز و چه کسی را؟
مردی از میان ما رفته بود که امید و آرزوی اهل معرفت بود و صفا، مرد بود به معنای تمام و خود را عبد میخواند، روی رساله توضیحالمسائلش نوشته بود العبد.
بقیة السلف صالح علمایی بود که داستانها و کرامات ایشان، نقل محافل اهل عشق و صفا بود، گویی خدا تندیسی زیبا از صفا و معنویت برای دوران ما تراشیده بود تا خلوص و عشق مانند افسانه فقط در داستانها نماند و حجت و برهانی شود برای اهل قرن بیست و یک که نگویند مگر میشود؟ ما که ندیدهایم! چرا ما دیدیم که یک انسان میتواند یک عمر با بندگی و خلوص زندگی کند و لحظه تاریکی در تمام طول زندگی خود به جا نگذارد، دیدیم قطرهای که 96 سال پیش سیر کمال خود را آغاز نموده بود پس از گذر از طوفانهای فراوان و گذرگاههای سخت سرافراز و سربلند به دریای عشق و معرفت بپیوندد.
و اکنون دیگر به دریا رسیده و دریا شده و این دریا دیگر تمجید شدنی نیست زیرا از هر ساحلی به دریا بنگری، دریا می بینی و دریا را نمی توان کشید ، از ساحل علم که مینگری دریایش میبینی، از ساحل اخلاق که نظاره میکنی دریا میبینی،از ساحل ولایت و عشق نگاه میکنی دریایی در پیش روی توست و این معنای فناء فی الله است که فانی در خدا بود و دیگر من وجود خود را از میان برده بود و ما شده بود به «انا» پیوسته بود و کارش رنگ و بوی خدا داشت و سنگر روح بلندش هیچگاه با دسایس شیطانی و هوای نفس فتح نشد ، وما در سالگرد این مرد بزرگ و فقیه عالیقدر به سوگ نشسته ایم.
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت سرخم می سلامت شکند اگر سبوئی